بشنوید | قصه عصر جمعه | غرور جوانی

خواندن
1 دقیقه
-جمعه 1403/12/17 - 19:52
کد خبر14602
بشنوید | قصه عصر جمعه | غرور جوانی

آوازه ی قدرت او همه‌ جا پیچیده بود و او به جای کار کردن و کسب درآمد، با زورگویی امور خود را می‌گذراند. پدرش مدام او را نصیحت می کرد، اما او توجهی نداشت.

آوازه ی قدرت او همه‌ جا پیچیده بود و او به جای کار کردن و کسب درآمد، با زورگویی امور خود را می‌گذراند. پدرش مدام او را نصیحت می کرد، اما او توجهی نداشت.

یک روز به پدرش گفت می‌خواهد به سفری دور برود و جهان را ببیند. پدرش گفت تو به جز زورگویی چیز دیگری بلد نیستی و ...

کمتر از یک دقیقه زمان بگذارید، ثبت‌نام کنید و نظرتان را زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
پیام‌های توهین‌آمیز و یا حاوی دعوت به خشونت حذف خواهند شد.
ثبت نام
باید خواند